۱۳۸۹ شهریور ۲۰, شنبه



 
گیسوانم رابباف

و  یک شاخه ی   گل  برای امدنم 



درسطری که می نویسی    


می خواهم 


  دستها یم را  به آب  بدهم
  

۵ نظر:

  1. همیشه وقت سفر شیشه می شود سنگم
    دلم گرفته خدایا چقدر دلتنگم
    تمام جاده نگاهش به من و پای من است
    منی که اول راه هزار فرسنگم
    غروب پنجره از رد پای من خالی است
    اگر چه در غزل آشوب جاده می لنگم
    من اشک های خودم را به دوش می گیرم
    برای آنکه ببینی چقدر دلتنگم...

    پاسخحذف
  2. در سطر آعر
    پرپر کن

    که می نویسی را اضافه دیدم. با حذفش موافقم چرا که لطمه به شعر نمی زند و "سطر آخر" در ذهن مخاطب تعمیم پذیر می گردد. این سطر آخر می تواند سطر آخر هر کسی یا هر نوشته ای باشد. و منظور شما هم در شعر محفوظ است چرا که شعر خطاب به دوم شخص است.

    در کل شعر زیبایی بود.

    پاسخحذف
  3. سلام منم هميشه مواظبم از خودم دور نشم به شر اينكه به منم يه نيم نگاهي بندازي

    پاسخحذف
  4. ای کاش:



    ای کاش

    اشکهای تنهایی شب ، لب می گشودند و از دل عاشق حرف می زدند

    دلی که هر شب چشمانش بارانی است .

    منتظرتونممم

    پاسخحذف